در انتهای مسیر دانایی
باز به ابتدای جاده نادانی میسرم
**************
بس که سبک میگذرم چون نسیم
نیست به دنیا اثر پای من
بهر زر و سیم نگردد دراز
سوی کسی دست تمنّای من
**************
مرا احاطه می کند
هجوم بی امان صد سوال بی جواب
به هر رهی که می روم، به پرتگاه می رسد
به ره نشسته اند گرگهای خسته جان
که جز دریدن مسافران،
امید دیگری به زندگی نمانده از برایشان
میان راه، گاه میرسم به دهسرای مرده ای
ولی چه سود از رسیدنم
به هر دری که میزنم، بدان سرای راه نیست
و باد سرد، تا به استخوان نفوذ می کند
نه یاوری که خوش کنم دل صبور به بودنش
نه همدمی که از غمم برای او ترانه سر دهم
میان این ستمکده، به حکم پوچی زمین
به راه خود ادامه میدهم
خلاف با مسیر پر شتاب رود، که می رود به ناکجا
به جان تلاش میکنم که بشکنم تمام این دوباره و دوباره ها
ولی چه سود از این تلاش
به هر رهی که میروم به پرتگاه میرسد...
شاید شنیده باشید که روانشناسان لذت زندگی کردن در زمان حال و یا لحظه را تاکید میکنند و بر این باورند که حسرت گذشته را نخور و غم آینده را نداشته باش، اگر بخواهیم نقدی بر این نگرش داشته باشیم، میتوان گفت که آنها از دریافت های خود در مرحله شناخت به این باور رسیدهاند که من به نظریه آنها احترام میگذارم، چرا که باور آنهاست که هنوز به یقین تبدیل نشده است.
میخوام برایتان این باور را تشریح کنم، خواه مورد قبول باشد و خواه مورد رد.
آنچه باعث عقب ماندگی بشر میشود،(عقب ماندگی با عقب افتادگی متفاوت است) به طور یقین زندگی کردن در گذشته و یا بازگشت به گذشته است، حتی به جرات میتوان گفت که در طول تاریخ حتی عبرت از گذشته نیز نبوده است، زیرا بشر میل به تجربه شخصی دارد و چون فیلمنامه زندگی هرکس در روی کره زمین بر مبنای ذات، صفات و افعال او نوشته شده است، پس سخت است که از گذشته خود و یا دیگران عبرت بگیرد به همین دلیل است که گذشته فراموش شدنی و حتی فکر کردن به آن نادرست است زیرا آینده تاریخ دیگری را رقم میزند که با گذشته متفاوت است.
و اما نگرش دیگر که همان زندگی کردن در لحظه و یا حال است هم به نظر من نادرست و اشتباست، چرا که اگر آینده درست را ترسیم نکنیم، به اجبار باید در زمان حالی زندگی کنیم که خود به در گذشته به تصویر کشیده ایم، و چون زمان حال هم بازی کردن در میدانی است که خود طراحی کرده ایم، پس میتوان گفت که زمان حال همان ترسیم آینده ایست که در گذشته انجام داده ایم.
به عبارتی دیگر حال ما الگویی از گذشته است، و اما اگر آینده درستی را طراحی کنیم، قالب فکری و زندگی زمان حال ما میشود پیروی از الگوی صحیح آینده...!
پاسخ این است؛ بشر که در روی کره زمین به شکل آدم «موجود» شده است، از «وجود» عقل و ذهن بهره میگیرد، و بنده به این یقین رسیده ام که وجود عقل برای تمام بشریت یکسان است، ساده تر بگویم که عقل من و شما و ادیسون یکسان است، چون عقل موجود نیست، بلکه وجود است، یعنی هریک از ما از دایره وجودی عقل یکسان یه میزان برداشت خودمان بهره میگیریم، ذهن هم همان است، چون ذهن وجود است نه موجود، پس ترسیم ذهنی آینده هرکس متفاوت با دیگریست، اگر هریک از ما در گذشته و حال مانده باشیم، همان سخنی است که ابتدا اشاره کردم، یعنی موجود عقب مانده میشویم، در زمان حال میمانیم و محکوم خواهیم شد به تکرار عادت ها!
اولین قدمی که باید برداریم، محاکمه کردن عادتهاست، چه عادت درست و چه نادرست!
آنچه باعث میشود هریک از ما به آینده روشنی نرسیم، تکرار عادت هاست، عادت هایی که از گذشته به ارث برده ایم و به عبارتی دیگر با خود به گور میبریم.
دومین قدم، باید یقین داشته باشیم که ما برای آینده تلاش میکنیم و هرآنچه هست آینده است، نه حتی آینده زیستن در روی کره زمین، بلکه زندگی کردن در نظام هستی، نظامی که متشکل از کرات و سیارات و جهان ها و حتی عوالم دیگر است که ما از آن بیخبریم، اما هست!
سومین قدم، ترسیم الگوی صحیح آینده خودمان است، که همان بنویس تا اتفاق بیفتد. هرچقدر تلاش کنیم تا از وجود ذهن خلاق و پویا بیشتر بهره ببریم، در ترسیم آینده موفق تر خواهیم بود، باید چشم انداز زندگی ایده آل را در آینده ترسیم کنیم تا در جهت همان حرکت داشته باشیم. و ما اگر آینده درست را به تصویر بکشیم، زمان های حال در همان صورت زیبا که از قبل در ذهن خود تصور کرده ایم، به خود شکل درست میدهند و اینگونه میشود که از حال و لحظه لذت خواهیم برد.
...ادامه دارد...
مهدی جمشیدی | نویسنده کتاب سیر تا احمغ
نهم اردیبهشت ماه 1402
فقط یه راه هست که در مسیر قرار بگیری
اونم اینه؛
قبول کنی که گمراهی
فقط یه راه هست که دانا بشی
اونم اینه؛
قبول کنی که نادانی
فقط یه راه هست که احمق نباشی
اونم اینه؛
قبول کنی که احمقی
بر عیب خود بینا باش و عیب کسان مگوی .
تا به محاسبه ی خود نپردازی در دیگران شروع مکن.
از مردم نوکیسه وام مخواه.
دوستان را از عیب ایشان آگاه کن.
مشورت با دشمن مکن و چون کردی از گفت او حذر کن.
سود هر دو جهان را خاموشی دان.
نخست اندیشه کن آنگاه بگوی.
نان همه کس مخور و نان بر همه کس بده.
بدترین عیب پر گفتن را دان.
بنده ی حرص مباش، خفته ی غفلت مشو.
پیران کار دیده را حرمت دار.
جرم و بهتان بر کسی منه تا انفعال به تو باز نگردد.