آنهایی که وقتی هستند، هستند وقتی که نیستند هم نیستند. حضور عمده آدمها مبتنی بر فیزیک است. تنها با لمس ابعاد جسمانی آنهاست که قابل فهم میشوند بنابراین اینان تنها هویت جسمی دارند.
آنانی که وقتی هستند، نیستند وقتی که نیستند هم نیستند (مردگانی متحرک در جهان، خود فروختگانی که هویتشان را به ازای چیزی فانی واگذاشتهاند. بیشخصیتاند و بیاعتبار،هرگز به چشم نمیآیند، مرده و زندهشان یکی است)
آنهایی که وقتی هستند، هستند وقتی که نیستند هم هستند (آدمهای معتبر و باشخصیت، کسانی که در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودشان هم تاثیر خود را میگذارند کسانی که همواره در خاطر ما میمانند، دوستشان داریم و برایشان ارزش قائلیم)
آنهایی که وقتی هستند، نیستند وقتی که نیستند، هستند (شگفتانگیزترین آدمها. در زمان بودنشان چنان قدرتمند و باشکوهند که ما نمیتوانیم حضورشان را دریابیم اما وقتی که از پیش ما میروند نرمنرم و آهسته آهسته درک میکنیم . باز میشناسیم، میفهمیم که آنان چه بودند. چه میگفتند و چه میخواستند. ما همیشه عاشق این آدمها هستیم. هزار حرف داریم برایشان اما وقتی در برابرشان قرار میگیریم، گویی قفل بر زبانمان میزنند. اختیار از ما سلب میشود. سکوت میکنیم و غرق در حضور آنان مست میشویم و درست در زمانی که میروند یادمان میآید که چه حرفها داشتیم و نگفتیم. شاید تعداد اینها در زندگی هر کدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد)